استاد شهید مرتضی مطهری
هر ملتی کم وبیش در میان خود از نظر ادبی آثاری دارد که برخی از آنها شاهکار به شمار میرود. بگذریم از برخی شاهکارهای دنیای قدیم در یونان و غیریونان و برخی شاهکارهای ادبی قرون جدید در ایتالیا و انگلستان و فرانسه و غیره؛ گفتگو و قضاوت درباره آنها را بر عهده کسانی میگذاریم که با آن ادبیات آشنا هستند و شایستگی داوری درباره آنها را دارند. سخن خود را محدود میکنیم به شاهکارهایی که در زبان عربی و فارسی وجود دارد و کم و بیش میتوانیم آنها را درک کنیم.
البته قضاوت صحیح درباره شاهکارهای زبان عربی و فارسی خاصه ادبا و اهل فن است، ولی این اندازه مسلّم است که هر یک از این شاهکارها از جنبه خاصی شاهکار است نه از همه جنبهها، و به عبارت صحیحتر: هر یک از خداوندان این شاهکارها تنها در یک زمینه خاص و محدود توانستهاند هنرنمایی کنند؛ در واقع استعداد هنریشان در یک زمینه معین و محدود بوده است و اگر احیاناً از آن زمینه خارج شدهاند، ازآسمان به زمین سقوط کردهاند.
در زبان فارسی شاهکارهایی وجود دارد: در غزل عرفانی، غزل عادی، پند و اندرز، تمثیلات روحی و عرفانی، حماسه، قصیده و غیره، ولی چنانکه میدانیم هیچیک از شعرای ما که شهرت جهانی دارند در همه این رشتهها نتوانستهاند شاهکار به وجود آورند.
شهرت و هنر حافظ در غزل عرفانی، سعدی در پند و اندرز و غزل معمولی، فردوسی در حماسه، مولوی در تمثیلات و نازک اندیشیهای روحی و معنوی، خیام در بدبینی فلسفی و نظامی در چیز دیگر است، و به همین جهت نمیتوان آنها را با هم مقایسه کرد و میانشان ترجیح قائل شد. حداکثر این است که گفته شود هرکدام از اینها در رشته خود مقام اول را واجد است. هریک از این نوابغ اگر احیاناً از رشتهای که در آن استعداد داشتهاند خارج شدهاند، تفاوت فاحشی میان دو نوع سخن آنها ملاحظه شده است.
شعرای عرب، چه در دوره جاهلیت و چه در دوره اسلام، نیز چنیناند.
در نهج البلاغه آمده است که از علی علیه السلام سؤال شد: شاعرترین شاعران عرب کیست؟ ایشان جواب دادند:
انَّ الْقَوْمَ لَمْ یجْروا فی حَلْبَةٍ تُعْرَفُ الْغایةُ عِنْدَ قَصَبَتِها..
این شاعران در یک میدان اسب نتاختهاند تا معلوم شود کدامیک گوی سبقت ربودهاند.
آنگاه فرمود: فَانْ کانَ وَ لابُدَّ فَالْمَلِک الضِّلّیلُ ( نهج البلاغه، حکمت 447.)
اگر ناچار باید اظهار نظری کرد، باید گفت آن پادشاه تبهکار (یعنی امرؤالقیس) بر دیگران مقدم است.
ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه ذیل جمله بالا داستانی با سند نقل میکند.
میگوید: «علی علیه السلام در ماه رمضان هر شب مردم را به شام دعوت میکرد و به آنها گوشت میخورانید، اما خود از غذای آنها نمیخورد. پس از صرف شام برای آنها خطابه میخواند و موعظه میکرد. یک شب حاضران در حالی که مشغول صرف غذا بودند، درباره شاعران گذشته به بحث پرداختند. علی پس از صرف غذا سخن گفت و در ضمن فرمود: «ملاک کار شما دین است، مایه حفظ و نگهداری شما تقواست. ادب زیور شماست و حلم حصار آبروی شماست». آنگاه رو کرد به ابوالأسود دئلی- که جزء حاضران بود و قبلاً در بحث درباره شاعران شرکت کرده بود- و گفت: بگو ببینم عقیده تو درباره شاعرترین شاعران چیست؟! ابوالأسود شعری از ابوداود ایادی خواند و گفت: به عقیده من این شخص از همه شاعرتر است. علی فرمود:
اشتباه کردهای، چنین نیست. مردم که دیدند علی درباره موضوعی که قبلاً مورد بحث آنها بود اظهار علاقه میکند، یکصدا فریاد کردند: شما نظر بدهید یا امیرالمؤمنین، شما بفرمایید که تواناترین شاعران کیست؟ علی فرمود: قضاوت درباره این موضوع صحیح نیست، زیرا اگر در مسابقه شعری همه آنها در یک جهت سیر کرده بودند ممکن بود درباره آنها داوری کرده، برنده را معرفی کنیم. اگر لازم باشد حتماً اظهار نظری بشود باید بگوییم آن کس که نه تحت تأثیر میل شخصی و نه تحت تأثیر بیم و ترس، بلکه صرفاً تحت تأثیر قوه خیال و ذوق، شعری سروده است بر دیگران مقدم است. گفتند: یا امیرالمؤمنین! آن کیست؟ گفت: پادشاه تبهکار، امرؤالقیس.».
میگویند که از یونس، نحوی معروف، پرسیدند: بزرگترین شاعر جاهلیت کیست؟ گفت:
امرؤالقیس اذا رکب و النابغة اذا هرب و زهیر اذا رغب و الأعشی اذا طرب.
بزرگترین شاعران امرؤالقیس است آنگاه که سوار شود (یعنی در وقتی که احساسات دلاوری و شجاعتش تحریک شود و بخواهد حماسه بگوید)، و دیگر نابغه ذبیانی است اما آنگاه که تحت تأثیر واهمه و ترس قرار گیرد و بخواهد معتذر شود و از خود دفاع کند، و زهیر بن ابی سلمی است آنگاه که چیزی را دوست بدارد و بخواهد توصیف کند، اعشی است آنگاه که به طرب آید.
مقصود این مرد این است که هر یک از این شاعران در زمینه معین استعداد دارند و شاهکارهایی که به وجود آوردهاند تنها در همان زمینه معین است که استعداد آن را داشتهاند؛ هر کدام در رشته خود اولاند و هیچکدام در رشته دیگری نبوغی به خرج ندادهاند.
از امتیازات برجسته سخنان امیرالمؤمنین که به نام «نهج البلاغه» امروز در دست ماست این است که محدود به زمینه خاصی نیست. علی به تعبیر خودش تنها در یک میدان اسب نتاخته است، در میدانهای گوناگون- که احیاناً بعضی با بعضی متضاد است- تکاور بیان را به جولان آورده است. نهج البلاغه شاهکار است اما نه تنها دریک زمینه مثلاً موعظه یا حماسه یا فرضاً عشق و غزل یا مدح و هجا و غیره، بلکه در زمینههای گوناگون که شرح خواهیم داد.
اینکه سخن شاهکار باشد ولی در یک زمینه، البته زیاد نیست و انگشت شمار است ولی به هر حال هست. اینکه در زمینههای گوناگون باشد ولی در حد معمولی نه شاهکار، فراوان است، ولی اینکه سخنی شاهکار باشد و در عین حال محدود به زمینه خاصی نباشد از مختصات نهج البلاغه است.
بگذریم از قرآن کریم که داستانی دیگر است، کدام شاهکار را میتوان پیدا کرد که به اندازه نهج البلاغه متنوع باشد؟!
سخن نماینده روح است؛ سخن هرکس به همان دنیایی تعلق دارد که روح گویندهاش به آنجا تعلق دارد. طبعاً سخنی که به چندین دنیا تعلق دارد نشانه روحیهای است که در انحصار یک دنیای بخصوص نیست. و چون روح علی محدود به دنیای خاصی نیست (در همه دنیاها و جهانها حضور دارد و به اصطلاح عرفا «انسان کامل» و «کون جامع» و «جامع همه حضرات» و دارنده همه مراتب است) سخنش نیز به دنیای خاص محدود نیست. از امتیازات سخن علی این است که به اصطلاح شایع عصر ما چند بعدی است نه یک بعدی.
خاصیت همه جانبه بودن سخن علی و روح علی مطلبی نیست که تازه کشف شده باشد، مطلبی است که حداقل از هزار سال پیش اعجابها را برمیانگیخته است.
سید رضی که به هزار سال پیش تعلق دارد، متوجه این نکته و شیفته آن است میگوید:
«از عجایب علی که منحصر به خود اوست و احدی با او در این جهت شریک نیست این است که وقتی انسان در آن گونه سخنانش که در زهد و موعظه وتنبّه است تأمل میکند و موقتاً از یاد میبرد که گوینده این سخن، خود شخصیت اجتماعی عظیمی داشته و فرمانش همه جا نافذ و مالکالرقاب عصر خویش بوده است، شک نمیکند که این سخن از آنِ کسی است که جز زهد و کناره گیری چیزی را نمیشناسد و کاری جز عبادت و ذکر ندارد، گوشه خانه یا دامنه کوهی را برای انزوا اختیار کرده، جز صدای خود چیزی نمیشنود و جز شخص خود کسی را نمیبیند و از اجتماع و هیاهوی آن بیخبر است. کسی باور نمیکند که سخنانی که در زهد و تنبّه و موعظه تا این حد موج دارد و اوج گرفته است از آنِ کسی است که در میدان جنگ تا قلب لشکر فرو میرود، شمشیرش در اهتزاز است و آماده ربودن سر دشمن است، دلیران را به خاک میافکند و از دم تیغش خون میچکد، و در همین حال این شخص زاهدترین زهاد و عابدترین عباد است.». سید رضی آنگاه میگوید:
«من این مطلب را فراوان با دوستان در میان میگذارم و اعجاب آنها را بدین وسیله برمیانگیزم.».
شیخ محمد عبده نیز تحت تأثیر همین جنبه نهج البلاغه قرار گرفته است. تغییر پردهها در نهج البلاغه و سیر دادن خواننده به عوالم گوناگون، بیش از هر چیز دیگر مورد توجه و اعجاب او قرار گرفته است، چنانکه خود او در مقدمه شرح نهج البلاغه اظهار میدارد.
قطع نظر از سخنان علی، به طور کلی روح علی یک روح وسیع و همه جانبه و چند بعدی است و همواره به این خصلت ستایش شده است. او زمامداری است عادل، عابدی است شب زندهدار، در محراب عبادت گریان و در میدان نبرد خندان است، سربازی است خشن و سرپرستی است مهربان و رقیق القلب، حکیمی است ژرف اندیش، فرماندهی است لایق. او، هم معلم است و هم خطیب و هم قاضی و هم مفتی و هم کشاورز و هم نویسنده. او انسان کامل است و برهمه دنیاهای روحی بشریت محیط است.
صفی الدین حلّی، متوفّی در قرن هشتم هجری، در بارهاش میگوید:
جمعت فی صفاتک الاضداد
و لهذا عزّت لک الانداد
زاهد حاکم حلیم شجاع
فاتک ناسک فقیر جواد
شیم ما جمعن فی بشر قط
و لا حاز مثلهنّ العباد
خُلُق یخجل النسیم من اللطف
و بأس یذوب منه الجماد
جلّ معناک ان تحیط به
الشعر و یحصی صفاتک النقاد
از همه اینها گذشته، نکته جالب دیگر این است که علی علیه السلام با اینکه همه درباره معنویات سخن رانده است، فصاحت را به اوج کمال رسانیده است. علی از می و معشوق و یا مفاخرت و امثال اینها- که میدانهایی باز برای سخن هستند- بحث نکرده است. بعلاوه، او سخن را برای خود سخن و اظهار هنر سخنوری ایراد نکرده است. سخن برای او وسیله بوده نه هدف؛ او نمیخواسته است به این وسیله یک اثر هنری و یک شاهکار ادبی از خود باقی بگذارد. بالاتر اینکه سخنش کلیت دارد، محدود به زمان و مکان و افراد معینی نیست؛ مخاطب او «انسان» است و به همین جهت نه مرز میشناسد و نه زمان. همه اینها میدان را از نظر شخص سخنور محدود و خود او را مقید میسازد.
عمده جهت در اعجاز لفظی قرآن کریم این است که با اینکه یکسره موضوعات و مطالبش با موضوعات سخنان متداول عصر خود مغایر است و سرفصل ادبیات جدیدی است و با جهان و دنیای دیگری سروکار دارد، زیبایی و فصاحتش در حد اعجاز است. نهج البلاغه در این جهت نیز مانند سایر جهات متأثر از قرآن و در حقیقت فرزند قرآن است.
مباحث و موضوعاتی که در نهج البلاغه مطرح است و رنگهای مختلفی به این سخنهای آسمانی داده است، زیاد است. این بنده ادعا ندارد که بتواند نهج البلاغه را تجزیه و تحلیل کند و حق مطلب را ادا نماید، فقط در نظر دارد نهج البلاغه را با این دید مورد بررسی قرار دهد و شک ندارد که در آینده کسانی پیدا خواهند شد که حق مطلب را بهتر ادا کنند.
مباحث نهج البلاغه که هر کدام شایسته بحث و مقایسه است، به قرار ذیل است:
1. الهیات و ماوراء الطبیعه.
2. سلوک و عبادت.
3. حکومت و عدالت.
4. اهل البیت و خلافت.
5. موعظه و حکمت.
6. دنیا و دنیاپرستی.
7. حماسه و شجاعت.
8. ملاحم و مغیبات.
9. دعا و مناجات.
10. شکایت و انتقاد از مردم زمان.
11. اصول اجتماعی.
12. اسلام و قرآن.
13. اخلاق و تهذیب نفس.
14. شخصیتها.
و یک سلسله مباحث دیگر.
بدیهی است که همان طوری که عنوان مقالات نشان میدهد (سیری در نهج البلاغه) این بنده نه ادعا دارد که موضوعات بالا جامع همه موضوعاتی است که در نهج البلاغه طرح شدهاند و نه مدعی است که بحث درباره موضوعات نامبرده را به پایان خواهد رسانید و نه دعوی شایستگی چنین کاری را دارد. آنچه در این مقالات ملاحظه میفرمایید از حد یک نگاه تجاوز نمیکند. شاید بعدها توفیق حاصل شد و بهره بیشتری از این گنجینه عظیم حاصل گشت و یا دیگران چنین توفیقی به دست خواهند آورد. خدا داناست. انه خیر موفّق و معین.